اومدیم یه خانم مهربون اومد و ما رو به خونه ی خودش برد.خودش نمیتونست ازمون تگهداری کنه پس برای واگذاریمون توی اینترنت خیلی تبلیغ کرد.بعد از یه مدت همه ی گربه ها واگذار شدن به جز من!اولش نمیدونستم چرا...اما بعدا فهمیدم.اون خانم مهربون مجبور شد منو تو خیابون ول کنه.از اون موقع توی خیابونا آواره هستم.باید دنبال غذا باشم.زمستون ها برام مثل جهنمه.غذا نیست...سرما...برف(من از آب متنفرم!)،بارون،یخ و هزار تا مشکل دیگه.تازه هر کس میاد از کنار رد میشه یکی از این گزینه ها اتفاق میفته:
1-اه اه اه چه گربه ی زشتی مثل جنه 
2-یه سنگ پرت میکنن و میگن پیشته یا میگن برو گم شو گربه ی ...
3-با ماشین یه بوغی میزنن که از یه شهر دیگه هم میشه شنید
4-یه لگد میزنن و میرن
5-(که بهترین گزینست) رد میشن ولی دو ساعت چپ چپ بهم نگاه میکنن!
از اون موقع بود که فهمیدم چرا من مثل خواهر و برادرام واگذار نشدم و الان آواره ی کوچه و خیابونم.هر وقت از کنار خونه ی کسی که گربه ی خونگی داره رد میشم با حسرت نگاه میکنم...چه خونه ای،چه گرمایی،چه محبتی،چه غذایی!!
چرا منو دوس نداری ؟

یعنی من اینقدر زشتم که لیاقت همچین زندگی شاهانه ای رو ندارم؟؟
چرا منو دوس نداری ؟